هوش مصنوعی:
در این متن، پیرمردی در شام زندگی میکرد که از مردم دوری میگزید و با بافتن پیراهن از گیا و ساختن خشت از آن، روزگار میگذراند. جوانی به او اعتراض کرد که این کار زبونی و بندگی است و او را تشویق کرد که کار جوانان را انجام دهد. پیرمرد در پاسخ گفت که این کار پیشهی پیران است و او از دسترنج خود زندگی میکند. جوان با ناراحتی از او دور شد و پیرمرد به کار خود ادامه داد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم اخلاقی و فلسفی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به تجربه و درک بیشتری از زندگی دارد. همچنین، بحثهای مطرح شده در مورد کار، زندگی و انتخابهای شخصی، بیشتر برای نوجوانان و بزرگسالان قابل درک و مرتبط است.
بخش ۲۹ - داستان پیر خشتزن
در طرف شام یکی پیر بود
چون پری از خلق طرف گیر بود
پیرهن خود ز گیا بافتی
خشت زدی روزی از آن یافتی
تیغ زنان چون سپر انداختند
در لحد آن خشت سپر ساختند
هرکه جز آن خشت نقابش نبود
گرچه گنه بود عذابش نبود
پیر یکی روز در این کار و بار
کار فزائیش در افزود کار
آمد از آنجا که قضا ساز کرد
خوب جوانی سخن آغاز کرد
کاین چه زبونی و چه افکندگیست
کاه و گل این پیشه خر بندگیست
خیز و مزن بر سپر خاک تیغ
کز تو ندارند یکی نان دریغ
قالب این خشت در آتش فکن
خشت تو از قالب دیگر بزن
چند کلوخی بتکلف کنی
در گل و آبی چه تصرف کنی
خویشتن از جمله پیران شمار
کار جوانان بجوانان گذار
پیر بدو گفت جوانی مکن
درگذر از کار و گرانی مکن
خشت زدن پیشه پیران بود
بارکشی کار اسیران بود
دست بدین پیشه کشیدم که هست
تا نکشم پیش تو یکروز دست
دستکش کس نیم از بهر گنج
دستکشی میخورم از دسترنج
از پی این رزق وبالم مکن
گر نه چنینست حلالم مکن
با سخن پیر ملامتگرش
گریان گریان بگذشت از برش
پیر بدین وصف جهاندیده بود
کز پی این کار پسندیده بود
چند نظامی در دنیی زنی
خیز و در دین زن اگر میزنی
چون پری از خلق طرف گیر بود
پیرهن خود ز گیا بافتی
خشت زدی روزی از آن یافتی
تیغ زنان چون سپر انداختند
در لحد آن خشت سپر ساختند
هرکه جز آن خشت نقابش نبود
گرچه گنه بود عذابش نبود
پیر یکی روز در این کار و بار
کار فزائیش در افزود کار
آمد از آنجا که قضا ساز کرد
خوب جوانی سخن آغاز کرد
کاین چه زبونی و چه افکندگیست
کاه و گل این پیشه خر بندگیست
خیز و مزن بر سپر خاک تیغ
کز تو ندارند یکی نان دریغ
قالب این خشت در آتش فکن
خشت تو از قالب دیگر بزن
چند کلوخی بتکلف کنی
در گل و آبی چه تصرف کنی
خویشتن از جمله پیران شمار
کار جوانان بجوانان گذار
پیر بدو گفت جوانی مکن
درگذر از کار و گرانی مکن
خشت زدن پیشه پیران بود
بارکشی کار اسیران بود
دست بدین پیشه کشیدم که هست
تا نکشم پیش تو یکروز دست
دستکش کس نیم از بهر گنج
دستکشی میخورم از دسترنج
از پی این رزق وبالم مکن
گر نه چنینست حلالم مکن
با سخن پیر ملامتگرش
گریان گریان بگذشت از برش
پیر بدین وصف جهاندیده بود
کز پی این کار پسندیده بود
چند نظامی در دنیی زنی
خیز و در دین زن اگر میزنی
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۹
۲۷۳۰
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۲۸ - مقالت پنجم در وصف پیری
گوهر بعدی:بخش ۳۰ - مقالت ششم در اعتبار موجودات
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.