۱۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ١٠١

جمعی که رباعی ز غزل باز ندانند
گفتار چنانهاست که شایسته و زیباست

اینست هنرشان که بیان کردم و آنگاه
اسباب معاش همه از شعر مهیاست

وانکو بهنر همچو صدف زیور دل بست
خاموش چو ماهی ز چنان شاعر گویاست

از ملک فصاحت بکناری شدن اولیست
اکنون ز میان فرق بیکبار چو برخاست

نزدیک بزرگان جهان گر هنری نیست
آری چه توان کرد جهان صورت دریاست

گوهر که نفیس است ز خاشاک بزیرست
خاشاک خسیس از گهرش مرتبه بالاست

اوصاف بزرگان بسخن راست نیاید
از تربیت اهل سخن آنهمه والاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ١٠٠
گوهر بعدی:شمارهٔ ١٠٢
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.