۱۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ١٣۶

صاحب اعظم کریم الدین سر گردنکشان
ایکه در مردی و رادی چون تو سر داری نخاست

رأی پیرت گر چه باشد یاور اندر کارها
لیک چون بخت جوانت در جهان یاری نخاست

فتنه را در خواب مستی سر فروشد تا بدید
در جهان چون حزم هشیار تو بیداری نخاست

هر چه کرد از بهر نظم ملک و ملت رأی تو
در ضمیر آسمان بر کارش انکاری نخاست

فتنه تا در پیش عدلت سر صراحی وش نهاد
در جهان غیر از پیاله هیچ خونخواری نخاست

آز را در خشگسال مکرمت یکدم که دید
کش ز ابر دست گوهر بارت ادراری نخاست

صاحبا گوهر فروشی میکنم از من بخر
کاینچنین جنس نفیس از هیچ بازاری نخاست

پیش ازین گر شاعران بودند چون ابن یمین
شاعری قادرتر از وی اینزمان باری نخاست

بانوا دارش که در گلزار مدحت بلبلی است
بلبلی چون او به دورانها ز گلزاری نخاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ١٣۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ١٣٧
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.