۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ٢١۵

آمد مه صیام که بر آصف زمان
این و چنین هزار دگر هم خجسته باد

والا علاء دولت و ملت که جاودان
دست فنا ز دامن جاهش گسسته باد

در بندگیش صف زده آزادگان دهر
زینسان که هست تا به ابد رسته رسته باد

هر کام دل که حاسد او آرزو برد
دستش بآب دیده از آنجمله شسته باد

بهر نشاط خاطر او شیر آسمان
بوزینه وش ز چنبر افلاک جسته باد

زنگار و خون گرفته و سر با سر آژده
چشم و دل عدوش چو بادام و پسته باد

از بیم لشگرش که چو موراند بیشمار
دشمن ملخ صفت پس زانو نشسته باد

دائم ز گوشه جگر خصم جغد فال
بهر عقاب رایتش آماده مسته باد

نیهای نیزه های سپاه مظفرش
در جویبار دیده اعداش رسته باد

ای سرور زمانه ز زلف عروس فتح
پرچم فراز رایت عالیش بسته باد

تیغ ترا چو آهنش از کان نصرتست
دندان ماهی فلکش نیز دسته باد

شیر سپهر اگر ننهد سر برو بهیت
از تیغ آفتاب دلش ریش و خسته باد

چون شمع آسمان بجهان نور در دهد
پروانه از ضمیر منیر تو جسته باد

پیوسته در زمانه ز خیل سخای تو
پشت سپاه فاقه چو اکنون شکسته باد

ابن یمین بیمن مساعی دولتت
از محنت نوایب ایام رسته باد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ٢١۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ٢١۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.