۱۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ٣٣٢

گردون دون بتهمت فضل و هنر مرا
هر لحظه بیگناه عذابی دگر کند

گاهم چو عود پوست کند بازوگه چو عود
سوزد مرا و گاه چو عودم همی زند

هر شاخ شادیم که بود در زمین دل
آنرا بباد حادثه از بیخ بر کند

بر گرد دانه ئی که بر او نام رزق ماست
چون عنکبوت گرد مگس دامها تند

من نیز دشمنی کنم امبار با هنر
باشد بدوستی نظری بر من افکند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ٣٣١
گوهر بعدی:شمارهٔ ٣٣٣
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.