۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ٣٣٣

گر چه دور فلک سفله نوازم همه عمر
بگمان هنر و فضل مشوش دارد

وز کمان ستم چرخ اگر سوی دلم
ناوک غم گذرد بیلک آرش دارد

ور بدان قصد که قربان کندم ترک فلک
گاه و بیگاه میان بسته بترکش دارد

نکنم میل بدان کس که مرا دیده و دل
از سر جهل پر از آب وز آتش دارد

نشود رام فلک و رچه بسی رنج کشد
هر که نفسی چو رهی توسن و سرکش دارد

سرمه دیده کنم خاک کف پای کسی
که نسیم کرمش وقت مرا خوش دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ٣٣٢
گوهر بعدی:شمارهٔ ٣٣۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.