۱۲۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ٣۶٣

مرا که طوطی شکر فشان گلشن قدس
چو پیش بلبل نطق اوفتد پر اندازد

عروس این تتق سبز زرنگار ز شرم
چو بکر فکر مرا دید زیور اندازد

فریب و ریو ز سودائیان بیمایه
بدان رسید که سود و زیان بر اندازد

ولی مهابت ان افضل زمین و زمان
که منشی فلکش زیر پا سر اندازد

غیاث دولت و ملت که بحر خاطر او
گه تلاطم امواج گوهر اندازد

فلک شود همه تن آفتاب اگر رایش
بلطف سایه بر این سبز منظر اندازد

چنان ببست زبانشان که پیش کس پس ازین
که راست زهره که رمزی از آن در اندازد

همیشه تا دم باد خزان چو اهل کرم
بروی خاک پر از شاخها زر اندازد

مباد حاسد جاهت جز آنچنان که ز جزع
فراز صفحه زر گوهر تر اندازد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ٣۶٢
گوهر بعدی:شمارهٔ ٣۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.