۱۱۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵٠۵

گر بعیب انقلاب روزگار بی ثبات
میکشد ابن یمین از آشنائی سرزنش

مشفقی فرزانه ئی باید زهر تهمت بری
تا بگوش جان فرو خواند به پیغام از منش

کز صروف روزگار ایمن بود هر سفله طبع
رنج دل باشد نصیب مردم والامنش

عقل کاراگاه داند کز خطر خیزد خطر
وین قضا بر لوح دلها از قلم شد منقش

شهره افاق گردد هر شجاع مفتخم
در خمول ذکر ماند هر جبان مرتعش

درجهان وقتی رواج زر همی آید پدید
کاندراتش بارها پالایدش زرگر زغش

سکه نتواند تصرف کردن اندر سیم و زر
تا ز پولادش نگردد چهره اول منخدش

کر که باور می ندارد بی ثباتی جهان
از برای او بائین مثل گویند غش

و انکه چون ابن یمین از کار دهر آگاه نیست
گو ببین احوال خوارزم از پی سلطان تکش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵٠۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵٠۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.