هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از وضعیت دشوار خود و یتیمان تحت سرپرستی‌اش سخن می‌گوید. او از فقر و بی‌سامانی خود و آنان شکایت می‌کند و از شاه یا حاکم زمانه می‌خواهد که با لطف خود به آن‌ها کمک کند تا از این وضعیت نجات یابند. شاعر همچنین از قدرت و عدالت شاه تمجید می‌کند و امیدوار است که شاه به او توجه کند.
رده سنی: 15+ این متن به دلیل استفاده از زبان و اصطلاحات ادبی کلاسیک و همچنین موضوعات پیچیده‌ای مانند فقر و درخواست کمک از حاکم، برای مخاطبان جوان و بزرگسال مناسب است. درک عمیق این متن نیاز به آشنایی با ادبیات کهن فارسی و شرایط اجتماعی تاریخی دارد که معمولاً در سنین پایین کمتر وجود دارد.

شمارهٔ ۵٠۴

که میبرد سخنی از زبان ابن یمین
بدانجناب که اقبال زیبدش فراش

خجسته در گه شاهنشه زمین و زمان
که هست بر در او شاه انجم از او باش

ستوده خسرو افاق تاج دولت و دین
که بادتا بابدبر سریر ملک بقاش

بروز رزم بود تیغش آب آتشبار
بگاه بزم بود کلکش ابر گوهر باش

بگوید ار چه که دور فلک بکامم نیست
ولی چه باکم ازو هر چه هست گومیباش

بدولت تو برین آستان همیشه مرا
مرتبست و مهیا همیشه وجه معاش

سپهر نیز تفاوت نمیکند چندان
اگر بصلح بود با من ار کند پرخاش

ولی بخانه رها کرده ام یتیمی چند
ضعیف و بیحد و بیمر چو دانه خشخاش

اگر چه اهل صلاح اند جمله لیک ز فقر
شدند بی سرو سامان چو مردم قلاش

فتاده اند کلحم علی و صم جایع
نه هیچ صامت و ناطق نه هیچ نقد و قماش

منم حواله گه رزق انضعیفی چند
که کاش نیستمی و چه سود گفتن کاش

ز بینوائی ایشان چو یاد میارم
همی رسد بدل من هزار گونه خراش

بلطف شاملت ای شاه بنده را در یاب
که تا نهفته نیازی من نگردد فاش
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵٠٣
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵٠۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.