هوش مصنوعی:
شخصی که از خرابات (محل عیاشی) سرمست بیرون میآید، عقلش را در مناجات از دست داده و خرقه زهد را به خاک افکنده است. او در لباس طامات (آرزوهای بیهوده) آتش زده و دلش را به شمع مجلس او (معشوق) داده است. پروانهها به شادی و سعادت او میرقصند و جانش در راه او به عجز و ناتوانی اعتراف میکند. او از مالک عرصه کرامات (خدا) میپرسد که از خون پیادهای چه برمیخیزد و به او سوگند میخورد که اگر توانایی داشت، با هزار جان به دیدارش میرفت. او اظهار میکند که اگر چشم دلش به صبر بود، جز عشق چیزی نمیدید. اما اکنون که عمرش به پایان رسیده، همه چیز بر باد رفته است. سعدی صافی (پاک) شده و از این پس او تنها با درد خرابات باقی مانده است.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عشقی است که ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم پیچیدهای مانند خرابات، زهد، و طامات نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد تا به درستی درک شود.
غزل ۲۸
سرمست درآمد از خرابات
با عقل خراب در مناجات
بر خاک فکنده خرقه زهد
و آتش زده در لباس طامات
دل برده شمع مجلس او
پروانه به شادی و سعادات
جان در ره او به عجز میگفت
کای مالک عرصه ی کرامات
از خون پیادهای چه خیزد
ای بر رخ تو هزار شه مات
حقا و به جانت ار توان کرد
با تو به هزار جان ملاقات
گر چشم دلم به صبر بودی
جز عشق ندیدمی مهمات
تا باقی عمر بر چه آید
بر باد شد آن چه رفت هیهات
صافی چو بشد به دور سعدی
زین پس من و دردی خرابات
با عقل خراب در مناجات
بر خاک فکنده خرقه زهد
و آتش زده در لباس طامات
دل برده شمع مجلس او
پروانه به شادی و سعادات
جان در ره او به عجز میگفت
کای مالک عرصه ی کرامات
از خون پیادهای چه خیزد
ای بر رخ تو هزار شه مات
حقا و به جانت ار توان کرد
با تو به هزار جان ملاقات
گر چشم دلم به صبر بودی
جز عشق ندیدمی مهمات
تا باقی عمر بر چه آید
بر باد شد آن چه رفت هیهات
صافی چو بشد به دور سعدی
زین پس من و دردی خرابات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل ۲۷
گوهر بعدی:غزل ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.