۲۳۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶٧٣

ز آستانه جاه و جلال خسرو عهد
که هست پایه قدرش بر اوج علیین

خجسته حضرت شاهنشه زمین و زمان
که تا زمان بود او باد شهریار زمین

سپهر مهر فتوت جهان و جان کرم
چراغ دوده آدم نظام دولت و دین

پناه ملت حق سایه اله که هست
چو آفتاب سپهرش جهان بزیر نگین

بچشم خشم نظر بر زمانه گر فکند
شود گسسته ز هم رشته شهور و سنین

منم که تا کمر بندگی او بستم
کلاه جاه بر افراشتم بچرخ برین

بالتفات چنین خسرو جوانبختی
که چرخ پیر ندیدش بهیچ قرن قرین

مرا اگر چه امور معاش منتظم است
ولی زبان سعادت همی کند تلقین

که آرزوی دل از بندگی شاه بخواه
که گر چه حال تو نیکست هم شود به ازین

ولیک با کرم او سؤال حاجت نیست
ز آفتاب نخواهند نور اهل یقین

همیشه بر سر میدان کامرانی باد
ز بهر مرکب او سرخ خنگ چرخ بزین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶٧٢
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶٧۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.