۱۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶٧٩

شبی بحجره خلوتسرای عقل گذشت
ملول گشته ز اغیار و یار ابن یمین

چو شد بحجره درون تازه تر ز بخت جوان
نشسته دید یکی پیر کار ابن یمین

چو یافت محرمش از پر دلی اساس نهاد
شکایتی دو سه از روزگار ابن یمین

سؤال کرد در اثنای آنکه چند بود
بسان سرو سهی بی یسار ابن یمین

جواب داد که آزادگان چنین باشند
تو در زمانه نظر برگمار ابن یمین

نگاه کن که ز ابنای دهر یک کس هست
که نیستش گله زو صد هزار ابن یمین

غم جهان چه خوری چون جهان نیرزد غم
دمی که هست بشادی گذار ابن یمین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶٧٨
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶٨٠
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.