۱۰۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ٧٢۶

کردم سئوال از کرم خواجه حاجتی
بیرون ز وعده ئی نشنیدم جواب او

طبعش بگاه وعده بود راست چون سحاب
با رعد و برق لیک نبارد سحاب او

نی ابر باز میشود از روی آسمان
تا بر کنم دل از اثر فتح باب او

نی قطره ئی همی چکد از ابر تیره دل
تا آتش جگر بنشانم بآب او

فقر و غنای خواجه بنسبت یکی بود
آنرا که نیست هیچ نصیب از نصاب او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ٧٢۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ٧٢٧
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.