هوش مصنوعی: این متن شعری است که از عشق و وابستگی شدید به معشوق سخن می‌گوید. شاعر بیان می‌کند که بدون معشوق، زندگی برایش بی‌معناست و حتی در لحظات خوشبختی نیز نگران از دست دادن آن است. او از درد و رنج عشق و ناتوانی در رها کردن آن می‌گوید و تأکید می‌کند که عشق واقعی فراتر از ظواهر و مادیات است.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم انتزاعی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

غزل ۳۹

بی تو حرام است به خلوت نشست
حیف بود در به چنین روی بست

دامن دولت چو به دست اوفتاد
گر بهلی بازنیاید به دست

این چه نظر بود که خونم بریخت
وین چه نمک بود که ریشم بخست

هر که بیفتاد به تیرت نخاست
وان که درآمد به کمندت نجست

ما به تو یک باره مقید شدیم
مرغ به دام آمد و ماهی به شست

صبر قفا خورد و به راهی گریخت
عقل بلا دید و به کنجی نشست

بار مذلت بتوانم کشید
عهد محبت نتوانم شکست

وین رمقی نیز که هست از وجود
پیش وجودت نتوان گفت هست

هرگز اگر راه به معنی برد
سجده صورت نکند بت پرست

مستی خمرش نکند آرزو
هر که چو سعدی شود از عشق مست
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۸
گوهر بعدی:غزل ۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.