۱۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ٨٣١

خسروا قدرت آن بینمت از لطف خدای
که بکتان مدد از پرتو مهتاب دهی

بدل دشمن اگر خود بود از آهن و روی
چون بهیبت نگری لرزش سیماب دهی

مده از دست کنون فرصت امکان چو ترا
دست آن هست که داد دل احباب دهی

حسب حالم سخنی بس خوش و موجز یا دست
عرضه دارم اگرم رخصت اطناب دهی

وقت هر کار نگهدار که نافع نبود
نوشدارو که پس از مرگ بسهراب دهی

چون شود تشنه جگر زاتش حسرت برهان
خاکبیزی بسر از کوثرش ار آب دهی

تا ابد عمر تو خواهد بمراد ابن یمین
تا مراد دل او و دگر اصحاب دهی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ٨٣٠
گوهر بعدی:شمارهٔ ٨٣٢
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.