۱۱۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ٨۵٠

عمری به غفلت ای دل نادان گذاشتی
بر عقل خود وساوس شیطان گماشتی

مغرور خود مباش که من فرض کرده ام
کایوان و قصر خویش به کیوان فراشتی

آخر نه روزکی دو سه چون بگذرد برین
رفتی و کار خویش به یاران گذاشتی

در کشتزار آخرت اندر حیات خویش
تخمی که حاصل دهد آنرا نکاشتی

آنها که با تو جنگ سکالند در جهان
رو باز گرد از در ایشان بآشتی

احوال دهر چون گذرانست پس چرا
دشوار روزگار خود اینسان بداشتی

گردی چو ابن یمین فارغ از جهان
بر لوح دل گر آیت حرمان نگاشتی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ٨۴٩
گوهر بعدی:شمارهٔ ٨۵١
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.