هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد دوری و فراق معشوق می‌گوید و بیان می‌کند که صبر و شکیبایی برای تحمل این دوری ندارد. او از تنهایی و رسوایی می‌ترسد و آرزو می‌کند که بتواند در کنار معشوق باشد. شاعر همچنین از ناتوانی خود در برابر عشق و جذبه‌ی معشوق سخن می‌گوید و اظهار می‌دارد که طبع معشوق از او سیر شده و به جای دیگری دل بسته است. در نهایت، شاعر خود را در آتش عشق و غم معشوق می‌سوزاند و اعتراف می‌کند که با وجود همه‌ی این احساسات، در برابر معشوق ناتوان است.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم شعری کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد تا بتوان آن را به درستی درک و تفسیر کرد.

غزل ۱۲۱

با فراقت چند سازم برگ تنهاییم نیست
دستگاه صبر و پایاب شکیباییم نیست

ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد
ترس تنهاییست ور نه بیم رسواییم نیست

مرد گستاخی نیم تا جان در آغوشت کشم
بوسه بر پایت دهم چون دست بالاییم نیست

بر گلت آشفته‌ام بگذار تا در باغ وصل
زاغ بانگی می‌کنم چون بلبل آواییم نیست

تا مصور گشت در چشمم خیال روی دوست
چشم خودبینی ندارم روی خودراییم نیست

درد دوری می‌کشم گر چه خراب افتاده‌ام
بار جورت می‌برم گر چه تواناییم نیست

طبع تو سیر آمد از من جای دیگر دل نهاد
من که را جویم که چون تو طبع هرجاییم نیست

سعدی آتش زبانم در غمت سوزان چو شمع
با همه آتش زبانی در تو گیراییم نیست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۲۰
گوهر بعدی:غزل ۱۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.