۴۴۲ بار خوانده شده

غزل ۱۲۶

نه خود اندر زمین نظیر تو نیست
که قمر چون رخ منیر تو نیست

ندهم دل به قد و قامت سرو
که چو بالای دلپذیر تو نیست

در همه شهر ای کمان ابرو
کس ندانم که صید تیر تو نیست

دل مردم دگر کسی نبرد
که دلی نیست کان اسیر تو نیست

گر بگیری نظیر من چه کنم
که مرا در جهان نظیر تو نیست

ظاهر آنست کان دل چو حدید
درخور صدر چون حریر تو نیست

همه عالم به عشقبازی رفت
نام سعدی که در ضمیر تو نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۲۵
گوهر بعدی:غزل ۱۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.