هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و غم ناشی از آن سخن می‌گوید. او از درد دل و رنج‌های عاطفی خود می‌گوید و چگونه عشق و غم بر وجودش تأثیر گذاشته است. شاعر از زیبایی معشوق و تأثیرات آن بر روح و روان خود سخن می‌گوید و از ناتوانی در رهایی از این احساسات عمیق می‌نالد.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک ممکن است برای سنین پایین‌تر چالش‌برانگیز باشد.

غزل ۱۳۹

دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت
غمت از سر ننهم گر دلت از ما بگرفت

خال مشکین تو از بنده چرا در خط شد
مگر از دود دلم روی تو سودا بگرفت

دوش چون مشعله شوق تو بگرفت وجود
سایه‌ای در دلم انداخت که صد جا بگرفت

به دم سرد سحرگاهی من بازنشست
هر چراغی که زمین از دل صهبا بگرفت

الغیاث از من دل سوخته ای سنگین دل
در تو نگرفت که خون در دل خارا بگرفت

دل شوریده ما عالم اندیشه ماست
عالم از شوق تو در تاب که غوغا بگرفت

بربود انده تو صبرم و نیکو بربود
بگرفت انده تو جانم و زیبا بگرفت

دل سعدی همه ز ایام بلا پرهیزد
سر زلف تو ندانم به چه یارا بگرفت
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۳۸
گوهر بعدی:غزل ۱۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.