هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از سعدی، بیانگر عشق و وفاداری بی‌قید و شرط شاعر به معشوق است. شاعر از عشق و دوستی بی‌پایان خود سخن می‌گوید و اعلام می‌کند که هرگز از معشوق قطع امید نخواهد کرد و پیمان دوستی را نخواهد شکست. او خود را غلام همت معشوق می‌داند و از زیبایی‌های او سخن می‌گوید. شاعر همچنین از بخشش و مهربانی معشوق درخواست می‌کند و خود را مقصر در ادای احسان او می‌داند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از صنایع ادبی و مفاهیم پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل ۱۴۸

چو نیست راه برون آمدن ز میدانت
ضرورتست چو گوی احتمال چوگانت

به راستی که نخواهم بریدن از تو امید
به دوستی که نخواهم شکست پیمانت

گرم هلاک پسندی ورم بقا بخشی
به هر چه حکم کنی نافذست فرمانت

اگر تو عید همایون به عهد بازآیی
بخیلم ار نکنم خویشتن به قربانت

مه دوهفته ندارد فروغ چندانی
که آفتاب که می‌تابد از گریبانت

اگر نه سرو که طوبی برآمدی در باغ
خجل شدی چو بدیدی قد خرامانت

نظر به روی تو صاحب دلی نیندازد
که بی‌دلش نکند چشم‌های فتانت

غلام همت شنگولیان و رندانم
نه زاهدان که نظر می‌کنند پنهانت

بیا و گر همه بد کرده‌ای که نیکت باد
دعای نیکان از چشم بد نگهبانت

به خاک پات که گر سر فدا کند سعدی
مقصرست هنوز از ادای احسانت
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۴۷
گوهر بعدی:غزل ۱۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.