هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و هجران سخن می‌گوید و از ناتوانی در بیان احساسات خود در برابر معشوق می‌نالد. او از زیبایی و برتری معشوق سخن می‌گوید و از این که عشق باعث از بین رفتن آرامش و عقل شده است، شکایت می‌کند. همچنین، شاعر از این که دیگر جایی برای نصایح و پندهای اخلاقی در ذهنش باقی نمانده است، اظهار ناراحتی می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک ممکن است برای سنین پایین‌تر چالش‌برانگیز باشد.

غزل ۱۵۹

نه آن شبست که کس در میان ما گنجد
به خاک پایت اگر ذره در هوا گنجد

کلاه ناز و تکبر بنه کمر بگشای
که چون تو سرو ندیدم که در قبا گنجد

ز من حکایت هجران مپرس در شب وصل
عتاب کیست که در خلوت رضا گنجد

مرا شکر منه و گل مریز در مجلس
میان خسرو و شیرین شکر کجا گنجد

چو شور عشق درآمد قرار عقل نماند
درون مملکتی چون دو پادشا گنجد

نماند در سر سعدی ز بانگ رود و سرود
مجال آن که دگر پند پارسا گنجد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۵۸
گوهر بعدی:غزل ۱۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.