هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق، رازداری، و وفاداری سخن می‌گوید. او از مدعیان و اغیار دوری می‌جوید و به دنبال فضایی است که تنها او و معشوقش باشند. شاعر همچنین از دیوانگی و سرمستی در عشق دفاع می‌کند و به صوفیان و خمار اشاره می‌کند. در نهایت، او وفاداری خود را به یارش ابراز می‌دارد.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عشق، رازداری، و تصوف است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند دیوانگی در عشق و اشاره به صوفیان نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری دارد.

غزل ۲۰۱

آن به که نظر باشد و گفتار نباشد
تا مدعی اندر پس دیوار نباشد

آن بر سر گنج است که چون نقطه به کنجی
بنشیند و سرگشته چو پرگار نباشد

ای دوست برآور دری از خلق به رویم
تا هیچ کسم واقف اسرار نباشد

می خواهم و معشوق و زمینی و زمانی
کاو باشد و من باشم و اغیار نباشد

پندم مده ای دوست که دیوانه سرمست
هرگز به سخن عاقل و هشیار نباشد

با صاحب شمشیر مبادت سر و کاری
الا به سر خویشتنت کار نباشد

سهل است به خون من اگر دست برآری
جان دادن در پای تو دشوار نباشد

ماهت نتوان خواند بدین صورت و گفتار
مه را لب و دندان شکربار نباشد

وان سرو که گویند به بالای تو باشد
هرگز به چنین قامت و رفتار نباشد

ما توبه شکستیم که در مذهب عشاق
صوفی نپسندند که خمار نباشد

هر پای که در خانه فرو رفت به گنجی
دیگر همه عمرش سر بازار نباشد

عطار که در عین گلاب است عجب نیست
گر وقت بهارش سر گلزار نباشد

مردم همه دانند که در نامه سعدی
مشکیست که در کلبه عطار نباشد

جان در سر کار تو کند سعدی و غم نیست
کان یار نباشد که وفادار نباشد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۰۰
گوهر بعدی:غزل ۲۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.