هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از زیبایی طبیعت، عشق و دل‌بستگی به معشوق سخن می‌گوید. او از احساسات عمیق خود نسبت به معشوق و تأثیرات عشق بر زندگی‌اش صحبت می‌کند. همچنین، شاعر به مفاهیمی مانند عشق الهی، زیبایی و حیرت در برابر معشوق اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عشقی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.

غزل ۲۲۱

مجلس ما دگر امروز به بستان ماند
عیش خلوت به تماشای گلستان ماند

می حلالست کسی را که بود خانه بهشت
خاصه از دست حریفی که به رضوان ماند

خط سبز و لب لعلت به چه ماننده کنی
من بگویم به لب چشمه حیوان ماند

تا سر زلف پریشان تو محبوب منست
روزگارم به سر زلف پریشان ماند

چه کند کشته عشقت که نگوید غم دل
تو مپندار که خون ریزی و پنهان ماند

هر که چون موم به خورشید رخت نرم نشد
زینهار از دل سختش که به سندان ماند

نادر افتد که یکی دل به وصالت ندهد
یا کسی در بلد کفر مسلمان ماند

تو که چون برق بخندی چه غمت دارد از آنک
من چنان زار بگریم که به باران ماند

طعنه بر حیرت سعدی نه به انصاف زدی
کس چنین روی نبیند که نه حیران ماند

هر که با صورت و بالای تواش انسی نیست
حیوانیست که بالاش به انسان ماند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۲۰
گوهر بعدی:غزل ۲۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.