هوش مصنوعی: این متن بخشی از یک داستان حماسی است که در آن نبردهای قهرمانانی مانند سام، فرامرز، رستم، و ارهنگ دیو توصیف می‌شود. در این بخش، ارهنگ دیو با قهرمانان مختلف می‌جنگد و برخی را شکست می‌دهد. زال از طریق نامه‌ای از وضعیت ناگوار آگاه می‌شود و تصمیم می‌گیرد برای مقابله با ارهنگ دیو اقدام کند.
رده سنی: 15+ متن شامل صحنه‌های نبرد و خشونت است که ممکن است برای کودکان مناسب نباشد. همچنین، درک کامل مفاهیم حماسی و اساطیری نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

بخش ۸۷ - رزم سام با ارهنگ دیو و گرفتار شدن سام گوید

بدو گفت ارهنگ کای نامدار
چه نامی ز گردان زابل دیار

مرا نام گفتا بود سام شیر
که گیرد کمندم بکین دم شیر

فرامرز رستم بود باب من
ندارد هژیر ژیان تاب من

بدو گفت ارهنگ کای ارجمند
بخواهم ز تو خون پولادوند

کزین تخمه شوم بر باد شد
چه بر زی رزم پولاد شد

کمان را بزه کرد او استوار
بسام اندر آمد چه ابر بهار

کمان نیز بر زه روان سام کرد
برآمد ز میدان ناورد گرد

بهم بر ز کین تیر کین آختند
چه شیر اندر آن رزم می تاختند

چه ترکش تهی شد ز تیر خدنگ
بیازید ارهنگ از کینه چنگ

کمربند سام دلاور گرفت
ربودش ز پشت تکاور شگفت

بزیر کش آوردش آن اهرمن
ببردش ز میدان روان اهرمن

سپردش به دیوان و آمد دوان
به میدان کین دیو تیره روان

روان مرزبان رفت برساخت کار
برآراست با دیو نر کارزار

بیازید آن دیو واژونه چنگ
ورا نیز کند از فراز خدنگ

سپردش به دیوان و آمد چو شیر
به میدان کین دیو وارون دلیر

تخاره به میدان او رفت شاد
ورا نیز بربود و بردش چه باد

زواره چه زآن دیو آن ضربه دید
بزردی رخش گشت چون شنبلید

چه بگریخت خورشید تابان ز شب
زمانه ز گفتار بربست لب

زواره بگردید از آوردگاه
چه ارهنگ ازین رو به دیگر سپاه

زواره یکی نامه زی زال کرد
به نامه درون شرح احوال کرد

فرستاد خورشید را خسته نیز
سوی سیستان در شب تیره نیز

وزین روی ارهنگ دیو دمند
مر آن هر سه یل را بخم کمند

فرستاد نزدیک ارجاسپ شاه
سوی بلخ با چند مرد از سپاه

چه نامه بر زال نیرم رسید
سر شکش ز مژگان برخ برچکید

نوشته که ای باب فرخنده رای
چو نامه بخوانی بپرداز جای

بنه سوی هندوستان کن روان
که بر ما سر آمد همانا زمان

دو پور مرا با جهان جوی سام
به نیروی بگرفت آن تیره فام

هم آورد ارهنگ در جنگ نیست
گه کین دلیری چه ارهنگ نیست

سطبرش دو بازوی و یال بلند
تو گوئی که شد زنده پولادوند

گذشته ز رستم گه گیر و دار
نباشد چو خورشید مینو سوار

ز خورشید مینو بپرس این سخن
که چونست در رزم آن اهرمن

چو شیر است در رزم آهنگ او
ندارد کسی تاب در جنگ او

نه اینجا فرامرز و نه رستم است
همه شادمانی کنون ماتم است

تو پیری و نبود تو را تاب جنگ
جوان است این دیو فیروز چنگ

چه پیری کند مرد را پایمال
چسان گرز کین رابرآرد بیال

که من چون درآید سحرگاه خور
به بندم پی کینه او کمر

یکی رزم سازم به ارهنگ دیو
کمر تنگ سازم پی جنگ دیو
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۸۶ - آمدن ارهنگ به میدان خورشید مینو گوید
گوهر بعدی:بخش ۸۸ - جواب نامه نوشتن زال زر به نزد زواره گوید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.