هوش مصنوعی:
این متن یک شعر ستایشآمیز و مدحی است که به ستایش از یک پادشاه یا حاکم قدرتمند میپردازد. شاعر در این شعر از عدالت، قدرت، خرد، و برتریهای اخلاقی و حکومتی این فرد سخن میگوید و او را به عنوان نماد نیکبختی و سعادت برای ملت و کشورش توصیف میکند. همچنین، اشارههایی به حمایت الهی، رحمت خداوند، و تأثیر مثبت حکمرانی این فرد بر جامعه دارد.
رده سنی:
16+
این متن به دلیل استفاده از زبان شعر کلاسیک فارسی و مفاهیم عمیق حکومتی و اخلاقی، برای مخاطبان نوجوان و بزرگسال مناسب است. درک کامل آن نیاز به آشنایی با ادبیات کهن فارسی و اصطلاحات پیچیده دارد.
شمارهٔ ۴ - در مدح سیف الدوله محمود ابراهیم به مناسب تعیین او به حکومت هندوستان
شاها نظام ملک و قوام جهانیا
با دولت مساعد و بخت جوانیا
چشم است بختیاری و در چشم نوریا
جسم ست کامکاری و در جسم جانیا
چون ملت از رسول به پاکی ستوده
چون رحمت ازخدای به نیکی نشانیا
گوئی دعائی آنچه به جوئی بدان رسی
گوئی قضائی آنچه به خواهی برانیا
گردون ترا سکالد کیخسروی همی
اینک بنفذ والی هندوستانیا
همت بلند باید کردن که تو هنوز
بر پایه نخستین از نردبانیا
ایدون شنیده ایم که صاحبقران شود
هنگام تو کسی ملکا و تو آنیا
کز روی عقل یک تنی اندر جهان ولیک
اندر هنر تمامتر از صد جهانیا
دیدار خواست چشم زمانه ز قدر تو
در گوش او نهاد قضا لن ترانیا
گر آسمان بدرد روزی ز هیبتت
ناید ز همت تو مگر آسمانیا
اقبال خلق کرد به حکم تو کردگار
تا تو به شرط داد بهر کس رسانیا
اسباب نیک بختی در حل و عقد تست
فرمان تراست گر دهی وگر ستانیا
شکر آن خدای را که به جاه تو باز بست
این شغل و این ولایت و این قهرمانیا
باز آمدند با تو همه بندگان تو
با عاملی و شحنگی و پهلوانیا
اندر پناه عدل تو اکنون درین دیار
بر گرگ محرمی بود اندر شبانیا
دزدی که ره گرفتی بر کاروانیان
آید کنون به بدرقه کاروانیا
بس گردنان که گردن چون گوی بردرند
گردد همی ز صولت تو صولجانیا
خواب ست حیله فتنه بیدار گشته را
چون گشت پیشه تیغ ترا پاسبانیا
تا در جهان نیارد حاصل به سیم و زر
کس نعمتی بزرگتر از زندگانیا
پیوسته باد با تو و با روزگار تو
عز و بقا و مملکت جاودانیا
عالم شکسته خصم ترا در دل آرزو
دولت نموده حکم ترا خوش عنانیا
با دولت مساعد و بخت جوانیا
چشم است بختیاری و در چشم نوریا
جسم ست کامکاری و در جسم جانیا
چون ملت از رسول به پاکی ستوده
چون رحمت ازخدای به نیکی نشانیا
گوئی دعائی آنچه به جوئی بدان رسی
گوئی قضائی آنچه به خواهی برانیا
گردون ترا سکالد کیخسروی همی
اینک بنفذ والی هندوستانیا
همت بلند باید کردن که تو هنوز
بر پایه نخستین از نردبانیا
ایدون شنیده ایم که صاحبقران شود
هنگام تو کسی ملکا و تو آنیا
کز روی عقل یک تنی اندر جهان ولیک
اندر هنر تمامتر از صد جهانیا
دیدار خواست چشم زمانه ز قدر تو
در گوش او نهاد قضا لن ترانیا
گر آسمان بدرد روزی ز هیبتت
ناید ز همت تو مگر آسمانیا
اقبال خلق کرد به حکم تو کردگار
تا تو به شرط داد بهر کس رسانیا
اسباب نیک بختی در حل و عقد تست
فرمان تراست گر دهی وگر ستانیا
شکر آن خدای را که به جاه تو باز بست
این شغل و این ولایت و این قهرمانیا
باز آمدند با تو همه بندگان تو
با عاملی و شحنگی و پهلوانیا
اندر پناه عدل تو اکنون درین دیار
بر گرگ محرمی بود اندر شبانیا
دزدی که ره گرفتی بر کاروانیان
آید کنون به بدرقه کاروانیا
بس گردنان که گردن چون گوی بردرند
گردد همی ز صولت تو صولجانیا
خواب ست حیله فتنه بیدار گشته را
چون گشت پیشه تیغ ترا پاسبانیا
تا در جهان نیارد حاصل به سیم و زر
کس نعمتی بزرگتر از زندگانیا
پیوسته باد با تو و با روزگار تو
عز و بقا و مملکت جاودانیا
عالم شکسته خصم ترا در دل آرزو
دولت نموده حکم ترا خوش عنانیا
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳ - در مدح سیف الدوله محمود ابراهیم
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵ - در مدح خواجه منصور بن سعید بن احمد بن حسن میمندی صاحب دیوان عرض
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.