هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در مدح و ستایش شخصی به نام منصور سعید سروده شده است. شاعر از فضایل اخلاقی، کرم، عدالت، قدرت و تأثیرگذاری او در جهان سخن میگوید. همچنین به نقش او در برقراری امنیت، عدالت و رفاه برای مردم اشاره میکند. در مقابل، از حسودان و دشمنان او نیز یاد شده و ضعف آنان در برابر عظمت او بیان میشود.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق ادبی و اخلاقی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات بهکاررفته ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
شمارهٔ ۵ - در مدح خواجه منصور بن سعید بن احمد بن حسن میمندی صاحب دیوان عرض
امروز نشاطی است فره فضل و کرم را
و امروز وفاقیست عجب تیغ و قلم را
زیرا که در او بر شرف گوهر آدم
تقدیر همی وقف کند عرض حشم را
منصور سعید آنکه به انعام و به افضال
زو برک و نوائی است عرب را و عجم را
آن وفد جلالت که ز نعمت نرسیده است
شافی تر از او وفدی ابنای نعم را
شخصی است حمید آمده در قوت و بسطت
روحی است معین شده امثال و حکم را
چرخی که جهانی ست از او اختر جدش
صدریکه شکوهی است از او بالش عم را
افراخته رایش به عطا رایت رادی
وافروخته طبعش به وفا روی نعم را
از اوج فلک همت او ساخته مرکب
بر فرق زحل رفعت او سوده قدم را
تیغش ز سر دهر برون برده ضلالت
تیرش ز دل ملک برآورده ستم را
گر مدح و ثنا را سبب کسب نبودی
زو کس نپسندیدی دینار و درم را
تا مایده جودش در کار نکردند
در خلقت آدم نفزودند شکم را
بر شاخ بقم حشمت او ناگه بگذشت
خون خشک شد اندر تن از آن شاخ بقم را
گر در سخن آید شنوا گردد لاشک
گوش از لغت خاطر او جذر اصم را
حاسد نکند بر حسدش سود وگر چند
با طالع خود جمع کند طالع جم را
نوری ندهد روشنی کار حسودش
اصلی نبود فربهی حال ورم را
عزمش چو فلق گیرد ره گیرد بر باد
حزمش چو ثبات آرد پل سازدیم را
سهمش بزند قافله عمر مخالف
وهمش بدرد پرده اسرار عدم را
در سایه امنش نرسد باز به تیهو
در ساحت عدلش ندرد گرگ غنم را
خاک هنرش مرده کند شعله فتنه
باد ظفرش روح دهد شیر علم را
تا ماله زند هیچ زمین هیچ کشاورز
تا سجده برد هیچ شمن هیچ صنم را
انگیخته از خانه او خواهم شادی
آویخته در دشمن او خواهم غم را
گه منزل او برزده با سغد و سمرقند
گه مجلس او طعنه زند باغ ارم را
و امروز وفاقیست عجب تیغ و قلم را
زیرا که در او بر شرف گوهر آدم
تقدیر همی وقف کند عرض حشم را
منصور سعید آنکه به انعام و به افضال
زو برک و نوائی است عرب را و عجم را
آن وفد جلالت که ز نعمت نرسیده است
شافی تر از او وفدی ابنای نعم را
شخصی است حمید آمده در قوت و بسطت
روحی است معین شده امثال و حکم را
چرخی که جهانی ست از او اختر جدش
صدریکه شکوهی است از او بالش عم را
افراخته رایش به عطا رایت رادی
وافروخته طبعش به وفا روی نعم را
از اوج فلک همت او ساخته مرکب
بر فرق زحل رفعت او سوده قدم را
تیغش ز سر دهر برون برده ضلالت
تیرش ز دل ملک برآورده ستم را
گر مدح و ثنا را سبب کسب نبودی
زو کس نپسندیدی دینار و درم را
تا مایده جودش در کار نکردند
در خلقت آدم نفزودند شکم را
بر شاخ بقم حشمت او ناگه بگذشت
خون خشک شد اندر تن از آن شاخ بقم را
گر در سخن آید شنوا گردد لاشک
گوش از لغت خاطر او جذر اصم را
حاسد نکند بر حسدش سود وگر چند
با طالع خود جمع کند طالع جم را
نوری ندهد روشنی کار حسودش
اصلی نبود فربهی حال ورم را
عزمش چو فلق گیرد ره گیرد بر باد
حزمش چو ثبات آرد پل سازدیم را
سهمش بزند قافله عمر مخالف
وهمش بدرد پرده اسرار عدم را
در سایه امنش نرسد باز به تیهو
در ساحت عدلش ندرد گرگ غنم را
خاک هنرش مرده کند شعله فتنه
باد ظفرش روح دهد شیر علم را
تا ماله زند هیچ زمین هیچ کشاورز
تا سجده برد هیچ شمن هیچ صنم را
انگیخته از خانه او خواهم شادی
آویخته در دشمن او خواهم غم را
گه منزل او برزده با سغد و سمرقند
گه مجلس او طعنه زند باغ ارم را
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴ - در مدح سیف الدوله محمود ابراهیم به مناسب تعیین او به حکومت هندوستان
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶ - در مدح سیف الدوله محمود ابراهیم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.