هوش مصنوعی: این متن شعری است که به توصیف قدرت و تأثیر عناصر طبیعی مانند آتش و آب می‌پردازد. شاعر از این دو عنصر به عنوان نیروهای غالب و سلطان‌های جهان یاد می‌کند که بر همه چیز تسلط دارند و هیچ‌کس نمی‌تواند در برابر آنها مقاومت کند. همچنین، به نقش این عناصر در زندگی انسان و جهان‌گیری آنها اشاره شده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و ادبی است که درک آن برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان ادبی بالا نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۹ - در مدح طاهر علی مشکان

گرفت مشرق و مغرب سوار آتش و آب
ربود حرص امارت قرار آتش و آب

همی شکنجد باد و همی شکافد خاک
به جنبش اندر دود و بخار آتش و آب

به خشگ و تر به جهان دربگشت ناظر عقل
نیافت اصلی جز مستعار آتش و آب

به کارزار منه پیش این دو سلطان پی
که کارزار کند کارزار آتش و آب

به زینهار مبر پیش این دو سلطان تن
که موم و ملح شود زینهار آتش و آب

«نهاد گوئی چون مهر در کنار نگین
سپهر ملک زمین در کنار آب و آتش

مگر گریز گه تنگشان شناسد باز
بدان نگردد گردشکار آتش وآب

مگر که شاهی جمشیدشان شناسد مور
بدان کند حذر از رهگذار آتش و آب

بلند گشت بره بانک نام و آتش سنگ
بزرگ شد به هنر کارزار آتش و آب

ز بأس و رفق خداوند ماست پنداری
شعار آتش و آب و دثار آتش و آب

تبارک آن ملک واحدی که صاحب را
به بأس و رفق کند جفت و یار آتش وآب

عماد دولت و دین طاهر علی که دلش
یسار دارد بیش از یسار آتش و آب

بهار فضل و بزرگی که تن نیاراید
مگر به جامه خلقش بهار آتش و آب

نگار طبع کریمی که چشم نگشاید
مگر به خامه لطفش نگار آتش و آب

عیار ذهنش و رایش نه معتبر دارند
بلی نه معتبر آید عیار آتش و آب

وقار عزمش و حزمش نه محتمل باشد
نعم نه محتمل آید وقار آتش و آب

همی منیع تر آید ز گرد موکب او
حصار منزل او از حصار آتش و آب

همی شنیع تر آید ز باد هیبت او
دوار دشمن او از دوار آتش و آب

فرو نشاند با من ارتکاب فتنه و شور
ضعیف کرد به نهی اقتدار آتش و آب

به زیر عقل کی آید شمار معرفتش
به زیر عقل گر آمد شمار آتش و آب

چه باک دارد با عزم و حزم او عاقل
که چون زبانه بود در جوار آتش و آب

چه عجب آرد در ظل امن او عاقل
که حرق و غرق پذیرد ز کار آتش و آب

ز کین و مهوش چون خلق ساعت اندر ملک
همی فزاید خویش و تبار آتش و آب

بدین دو دخل مدد یافت ورنه بگسستی
قضا به چرخ گران پود و تار آتش و آب

همیشه تا بجهان چون درآید و برود
بلند و پست بود کوه و غار آتش و آب

بسود و پایه غنی باد روزگار بقات
چنانکه هست غنی روزگار آتش و آب

حسود او بدل و دیده سال و مه مانده
چو شمع و طشتش در انتظار آتش و آب
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸ - در مدح سیف الدوله محمود ابراهیم
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰ - در مدح بونصر پارسی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.