۲۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶

ای جوادی که کوه و دریا را
باعطای تو ملک و مال نماند

شکر انعام تو به جان گویم
که زبان را در او مجال نماند

آن درختی است بر تو که ازو
باغ امید بی نهال نماند

وان درختی است رای تو که بدو
قرص خورشید بی همال نماند

آز چندان سؤال کرد از تو
که به سیرتش در سؤال نماند

بخل چندان دوال خورد از تو
که به پهلوش بر دوال نماند

دیو امساک را که طبع تو دید
اندر امساک قیل و قال نماند

هبه ایزدی از آن او را
با تو اندر هبت جدال نماند

تا بماند فلک به مان که در او
نجم عمر تو را وبال نماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵ - قطعه ای که به مسعود سعد سلمان نوشته شده
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷ - در مدح ابونصر پارسی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.