۲۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹ - موشح به منقبت شاه ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام

جان ناقابل قربان تو نیست
ورنه دل بستگیم هیچ به جان جان تو نیست

شاهد حال بود وضع پریشان که مرا
بستگی جز به زلف پریشان تو نیست

چون شوم محرم کویت بکَنم جامه زتن
زان که این دلق کهن لایق ایوان تو نیست

به یکی لطمه دو صد گوی دل از جای بکند
تا نگویند اثر در خم چوگان تو نیست

هر که شد بسته ی ید تو زغم آزاد است
بسته ی بند غم است آن که به زندان تو نیست

در همه شهر تنی نیست زصاحب نظران
که دل او هدف ناوک مژگان تو نیست

زتو ای کان ملاحت همه کس بهره ور است
در سری نیست که شوری زنمکدان تو نیست

آب حیوان بود مایه ی عمر ابدی
چشمه ی آن به جز از چاه زنخدان تو نیست

روز محشر که زهولش سخنان می گویند
سخت روزی است ولی چون شب هجران تو نیست

چون قلم بر خط فرمان تو سر به نهادم
باز گویند که این بنده به فرمان تو نیست

قربت ای کعبه ی مقصود اگر دست دهد
با کی از بُعد ره و خار مغیلان تو نیست

بعد از این آب دهم کِشت خود از چشمه ی چشم
دیگر ای ابر مرا چشم به باران تو نیست

برو ای شیخ که از کبر و غرورت ما را
گشت معلوم که جز باد در انبان تو نیست

با تولای علی ای همه تن غرق گناه
دل قوی دار که اندیشه زعصیان تو نیست

روز محشر چو به طومار عمل درنگرند
جز ثنای علی و آل به دیوان تو نیست

یا علی روی دل و دیده ی امید «محیط»
جز به دست کرم و درگه احسان تو نیست

ای کلام الله ناطق به تمام قرآن
نیست یک آیت تعظیم که در شأن تو نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸ - در منقبت مولای متقیان امیرمؤمنان علیه السلام
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰ - در منقبت حضرت ابوالامه علی بن ابیطالب علیه السلام
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.