هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی و عاشقانه به توصیف زیباییهای معشوق و تأثیر عمیق او بر شاعر میپردازد. شاعر از عشق و مستی، و ارتباط معنوی با معشوق سخن میگوید. همچنین، اشارههایی به مفاهیم عرفانی مانند ولایت، تجلی خداوند، و نقش انبیا در هدایت بشر دارد. در پایان، شاعر به مدح و ستایش معشوق و امید به شفاعت او در روز قیامت میپردازد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و مذهبی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و شناختی دارد. همچنین، برخی از اشارات عاشقانه و نمادین ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۴۲ - در مدح امیرالمؤمنین و امام المتّقین علیه السلام
دوش در صحن چمن از چه سبب غوغا بود
مگر آن سرو چمان جلوه کنان آنجا بود
راستی سرو چمن این همه آشوب نداشت
این قیامت همه از قامت او برپا بود
ایمن از حادثه ی دور فلک صحن چمن
لیک پر فتنه زهنگامه ی آن بالا بود
طرّه اش را به خطا مشک ختن خواندم دوش
رفت در تاب و چو دیدیم خطا با ما بود
دلبر ما که مجرّد بود از قید مکان
این عجب بین که به جا که شدیم آنجا بود
غیر اقرار به تقصیر به امید کرم
عرض هر عذر که کردم همه نازیبا بود
گفت در جبهه ی زاهد اثر تقوی نیست
پیر میخانه که با نور خدا بینا بود
خرّم آن روز که در ساحت میخانه مرا
به کفی طره ی ساقی، به کفی مینا بود
ما حریفان زمی عشق گهی مست بُدیم
که نه خمخانه و نی ساقی نی صهبا بود
دوست حق داشت اگر پای چشمم ننهاد
دید کز اشک روان هر طرفش دریا بود
سرخوش از ساغر سرشار ولایت چو شدیم
پیر ما ختم رسل، ساقی ما مولا بود
شجر طور ولایت، علی عمرانی
که تجلی رخش راه بر موسی بود
مژده ی مقدم جان پرور او داد مسیح
دم قدسیش از آن روی روان بخشا بود
نه همین یار نبی بُد که بهر دور معین
انبیا را همه از آدم و تا عیسی بود
نوح را همت او داد نجات از طوفان
ورنه تا روز جزا، ره سپر دریا بود
بود با فاطمه در بزمگه قُرب قرین
اندر آن روز که نی آدم و نی حوا بود
مدحتش پیشه از آن کرد در امروز «محیط»
کز ویش چشم شفاعت بگه فردا بود
مگر آن سرو چمان جلوه کنان آنجا بود
راستی سرو چمن این همه آشوب نداشت
این قیامت همه از قامت او برپا بود
ایمن از حادثه ی دور فلک صحن چمن
لیک پر فتنه زهنگامه ی آن بالا بود
طرّه اش را به خطا مشک ختن خواندم دوش
رفت در تاب و چو دیدیم خطا با ما بود
دلبر ما که مجرّد بود از قید مکان
این عجب بین که به جا که شدیم آنجا بود
غیر اقرار به تقصیر به امید کرم
عرض هر عذر که کردم همه نازیبا بود
گفت در جبهه ی زاهد اثر تقوی نیست
پیر میخانه که با نور خدا بینا بود
خرّم آن روز که در ساحت میخانه مرا
به کفی طره ی ساقی، به کفی مینا بود
ما حریفان زمی عشق گهی مست بُدیم
که نه خمخانه و نی ساقی نی صهبا بود
دوست حق داشت اگر پای چشمم ننهاد
دید کز اشک روان هر طرفش دریا بود
سرخوش از ساغر سرشار ولایت چو شدیم
پیر ما ختم رسل، ساقی ما مولا بود
شجر طور ولایت، علی عمرانی
که تجلی رخش راه بر موسی بود
مژده ی مقدم جان پرور او داد مسیح
دم قدسیش از آن روی روان بخشا بود
نه همین یار نبی بُد که بهر دور معین
انبیا را همه از آدم و تا عیسی بود
نوح را همت او داد نجات از طوفان
ورنه تا روز جزا، ره سپر دریا بود
بود با فاطمه در بزمگه قُرب قرین
اندر آن روز که نی آدم و نی حوا بود
مدحتش پیشه از آن کرد در امروز «محیط»
کز ویش چشم شفاعت بگه فردا بود
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل/قصیده/قطعه
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱ - ایضاً در مدح شاه ولایت علیه السلام
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳ - مختوم به مدح حضرت ساقی کوثر حیدر صفدر علیه السلام
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.