هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و دل‌بستگی شدید به معشوق سخن می‌گوید. او از زیبایی بی‌نظیر معشوق و تأثیر عمیق آن بر دل‌ها می‌گوید و بیان می‌کند که دنیا بدون معشوق برایش بی‌معناست. شاعر همچنین از وفاداری و تسلیم خود در برابر خواسته‌های معشوق سخن می‌گوید و از ترس از دست دادن او ابراز نگرانی می‌کند. در پایان، شاعر به فناپذیری عمر و ناپایداری دنیا اشاره می‌کند و از مستی عشق خود می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فناپذیری عمر و ناپایداری دنیا نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری دارند تا به درستی درک شوند.

غزل ۲۷۸

سروی چو تو می‌باید تا باغ بیاراید
ور در همه باغستان سروی نبود شاید

در عقل نمی‌گنجد در وهم نمی‌آید
کز تخم بنی آدم فرزند پری زاید

چندان دل مشتاقان بربود لب لعلت
کاندر همه شهر اکنون دل نیست که برباید

هر کس سر سودایی دارند و تمنایی
من بنده فرمانم تا دوست چه فرماید

گر سر برود قطعا در پای نگارینش
سهلست ولی ترسم کاو دست نیالاید

حقا که مرا دنیا بی دوست نمی‌باید
با تفرقه خاطر دنیا به چه کار آید

سرهاست در این سودا چون حلقه زنان بر در
تا بخت بلند این در بر روی که بگشاید

ترسم نکند لیلی هرگز به وفا میلی
تا خون دل مجنون از دیده نپالاید

بر خسته نبخشاید آن سرکش سنگین دل
باشد که چو بازآید بر کشته ببخشاید

ساقی بده و بستان داد طرب از دنیا
کاین عمر نمی‌ماند و این عهد نمی‌پاید

گویند چرا سعدی از عشق نپرهیزد
من مستم از این معنی هشیار سری باید
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۷۷
گوهر بعدی:غزل ۲۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.