۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۱ - ایضاً غزل: منه تَغَمَّده الله تعالی بِغُفرانه

من شیفته و مست و خراب از غم یارم
حیران و جگر سوخته از هجر نگارم

گر یار مرا باز نخواند به سر خویش
من خون جگر در غمش از دیده به بارم

سوگند بدان عهد که با زلف تو بستم
جز بر سر زلفت به کسی دل نسپارم

یا رب سببی ساز که باز آن خم گیسو
یک روز به چنگ آرم و جان را به سپارم

ای کاش که باز آن شوخ پری چهره ی طناز
باز آید و چون ماه، نشیند به کنارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰ - و له ایضاً علیه الرَّحمَةِ و الغُفران
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲ - ایضاً منه علیه الرَّحمَةِ و الغُفران
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.