هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و فلسفی است که به ستایش خداوند و بیان رابطهی انسان با او میپردازد. شاعر از عظمت خداوند، قدرت او در آفرینش و ادارهی جهان، و همچنین از وفاداری و لطف عام الهی سخن میگوید. در بخشی از شعر، گفتوگویی میان شاعر و عقل دوراندیش نقل میشود که در آن به موضوع وعدههای الهی و وفاداری خداوند اشاره میشود. در نهایت، شاعر به خواننده توصیه میکند که در زندگی به دنبال عیش و خرّمی باشد و خدا را به عنوان یار بیکسان خود بداند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و شناختی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۱
ای خداوندی که پیر چرخ با چندین چراغ
خاک پایت را طلبکارست بهر توتیا
هست روشن نزد عقل دوربینت هرچه هست
آری آری از ازل غفلت قدر شد با قضا
گر بخواهد راست بینی های فکر صایبت
می برد از قامت گردون گردان انحنا
گر به صورت دیگری بر خویش بندد طرز تو
کی به معنی چون تو گردد ای کفت کان سخا
گرچه می گردد به صورت آسیا چون آسمان
آسمانی برنمی آید ز دست آسیا
ای ز تو رونق گرفته کار دولت همچنان
کز نصیر المله جدّت دین جدّم مرتضا
ماجرایی داشتم با عقل دوراندیش دوش
گرچه گستاخی ست اما گوش کن این ماجرا
گفتمش ای از تو روشن خانه ی دل را چراغ
گفتمش ای از تو حاصل عالم جان را ضیا
با وجود التجا یارب خدا کارم نساخت
آن که کار خلق می سازد بدون التجا
آن که هرگز جز وفای وعده از وی کس ندید
با وفاداران خلاف آن به فعل آرد چرا
یارب از کم طالعی های من است این گفت نه
گفتم از بسیاری شغل وی است این گفت لا
گفتمش پس چیست گفتا لطف عامش می کنند
وعده های خوب و خوبان را نمی باشد وفا
بیش ازین تصدیق نیکو نیست هنگام دعا
کز دعاگویان دعا خوشتر ز عرض مدعا
تا نباشد در زمانه از غم و شادی گریز
دوستت بیگانه ی غم با دو دشمن آشنا
در جهان باشی به عیش و خرّمی ضرب المثل
تا مثل باشد که یار بی کسان باشد خدا
مطلب دنیا و دینت باد حسب المدعا
خاک پایت را طلبکارست بهر توتیا
هست روشن نزد عقل دوربینت هرچه هست
آری آری از ازل غفلت قدر شد با قضا
گر بخواهد راست بینی های فکر صایبت
می برد از قامت گردون گردان انحنا
گر به صورت دیگری بر خویش بندد طرز تو
کی به معنی چون تو گردد ای کفت کان سخا
گرچه می گردد به صورت آسیا چون آسمان
آسمانی برنمی آید ز دست آسیا
ای ز تو رونق گرفته کار دولت همچنان
کز نصیر المله جدّت دین جدّم مرتضا
ماجرایی داشتم با عقل دوراندیش دوش
گرچه گستاخی ست اما گوش کن این ماجرا
گفتمش ای از تو روشن خانه ی دل را چراغ
گفتمش ای از تو حاصل عالم جان را ضیا
با وجود التجا یارب خدا کارم نساخت
آن که کار خلق می سازد بدون التجا
آن که هرگز جز وفای وعده از وی کس ندید
با وفاداران خلاف آن به فعل آرد چرا
یارب از کم طالعی های من است این گفت نه
گفتم از بسیاری شغل وی است این گفت لا
گفتمش پس چیست گفتا لطف عامش می کنند
وعده های خوب و خوبان را نمی باشد وفا
بیش ازین تصدیق نیکو نیست هنگام دعا
کز دعاگویان دعا خوشتر ز عرض مدعا
تا نباشد در زمانه از غم و شادی گریز
دوستت بیگانه ی غم با دو دشمن آشنا
در جهان باشی به عیش و خرّمی ضرب المثل
تا مثل باشد که یار بی کسان باشد خدا
مطلب دنیا و دینت باد حسب المدعا
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: چند بندی
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.