۱۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳

خسرو ارباب دانش سرور اهل هنر
ای به استقلال در ملک سخن مالک رقاب

با وجود شعرهای آبدارت شاعری
دیگران را راست تصویر است بر بالای آب

معنیّت از بس بلندی تا برون آید ز لب
پا به فرق عرش ساید چون دعای مستجاب

آن سفینه نیست اشعار تو در وی مندرج
ژرف دریایی است سطر و نقطه اش موج و حباب

با ضمیر لاف می دانم نزد در حیرتم
کز چه معنی تیغ در گردن فکندست آفتاب

خود بگو جز کلک جادوی فسون سازت که ساخت
بیت کز یک عنصرش باشد بنا یعنی ز آب

این چنین کز دوری بزم تو گوید جان من
کس نمی گیرد مگر از دوری دریا سحاب

شکوه ای دارم اگر داری دماغ استماع
رخصتی کز چهره ی این راز بردارم نقاب

ربط من با میرزا نوری چو اخلاصم به تو
بر تو روشن تر ز خورشید است ای عالی جناب

خود نکودانی که من این ناخوشی های فلک
دل بدو خوش می کنم در عالم پر انقلاب

بارها دیدی که گر بادی وزیدی بر سرش
آه من آتش زدی بر آسمان ناصواب

ور نشستی بر ضمیرش کرد خالم بر دهن
اشک من بنیاد عالم را رسانیدی به آب

شد کنون عمری که محبوسست در ویرانه ای
غم فزا جایی که وام از وی کند دوزخ عذاب

از هوای گرم آن ویرانه هرگز چشم او
همچو چشم بخت بیدارت نگردد گرم خواب

با چنین حالی که گفتم خود بده انصاف من
چون توانم دید او را در لگدکوب دواب

آن که نامش را سلیمان کرده ای بر رغم او
می برد فرمان دیوی چند زشت بی حجاب

بیش ازین دیوان به فرمان سلیمان بوده اند
وین سلیمان می برد فرمان دیوان العجاب

زین مراتب درگذشتم یک سوالم بیش نیست
عرضه می دارم به شرط آن که فرمایی جواب

آشنایی بر طرف آخر نه مظلوم است او
در کدامین دین روا باشد به مظلومان عتاب

از تو میلافد میفکن هم همچنینش بر زمین
وز تو می نازد مفرما بیش ازینش اضطراب

آن نوید لطف واین بی التفاتی الامان
وین خلاف رسم و این کان گهر الاجتناب

من خلاف رسم می گویم خلاف رسم کو
بر زمین افکندن نورست رسم آفتاب

ثبت بادا نام تو در صدر دیوان هنر
تا بود ختم سخن والله اعلم بالصواب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.