۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵

شاید که دیرتر کند از سینه ام گذر
خواهم که ناوکت همه بر استخوان خورد

افتادگان کوی ترا با وطن چه کار
مرغی که جان دهد چه غم آشیان خورد

با آن که خون من خوری، از رشک سوختم
با غمزه کو که خون من از من نهان خورد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.