هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و دلبستگی به معشوق سخن میگوید. او از دوری و بیوفایی معشوق شکایت کرده و آرزوی دیدار دوباره و وصال را دارد. شاعر همچنین به مفاهیمی مانند عشق الهی، مستی معنوی، و دوری از دنیای مادی اشاره میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عشقی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم پیچیدهی ادبی و عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل ۳۱۲
بزرگ دولت آن کز درش تو آیی باز
بیا بیا که به خیر آمدی کجایی باز
رخی کز او متصور نمیشود آرام
چرا نمودی و دیگر نمینمایی باز
در دو لختی چشمان شوخ دلبندت
چه کردهام که به رویم نمیگشایی باز
اگر تو را سر ما هست یا غم ما نیست
من از تو دست ندارم به بیوفایی باز
شراب وصل تو در کام جان من ازلیست
هنوز مستم از آن جام آشنایی باز
دلی که بر سر کوی تو گم کنم هیهات
که جز به روی تو بینم به روشنایی باز
تو را هرآینه باید به شهر دیگر رفت
که دل نماند در این شهر تا ربایی باز
عوام خلق ملامت کنند صوفی را
کز این هوا و طبیعت چرا نیایی باز
اگر حلاوت مستی بدانی ای هشیار
به عمر خود نبری نام پارسایی باز
گرت چو سعدی از این در نوالهای بخشند
برو که خو نکنی هرگز از گدایی باز
بیا بیا که به خیر آمدی کجایی باز
رخی کز او متصور نمیشود آرام
چرا نمودی و دیگر نمینمایی باز
در دو لختی چشمان شوخ دلبندت
چه کردهام که به رویم نمیگشایی باز
اگر تو را سر ما هست یا غم ما نیست
من از تو دست ندارم به بیوفایی باز
شراب وصل تو در کام جان من ازلیست
هنوز مستم از آن جام آشنایی باز
دلی که بر سر کوی تو گم کنم هیهات
که جز به روی تو بینم به روشنایی باز
تو را هرآینه باید به شهر دیگر رفت
که دل نماند در این شهر تا ربایی باز
عوام خلق ملامت کنند صوفی را
کز این هوا و طبیعت چرا نیایی باز
اگر حلاوت مستی بدانی ای هشیار
به عمر خود نبری نام پارسایی باز
گرت چو سعدی از این در نوالهای بخشند
برو که خو نکنی هرگز از گدایی باز
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل ۳۱۱
گوهر بعدی:غزل ۳۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.