هوش مصنوعی: این شعر از سعدی، بیانگر احساسات عمیق شاعر دربارهٔ اسارت، عشق، و رهایی است. شاعر از بلبل می‌خواهد که بنالد و از قفس فریاد بزند، همان‌طور که او در بند است. او از نامهربانی مردم و تنهایی خود سخن می‌گوید و از ساربان می‌خواهد که پیامش را به دیگران برساند. شاعر به ناتوانی خود در برابر شرایط سخت اشاره می‌کند و از عشق و دشمنی سخن می‌گوید. در نهایت، او از آرام‌جان می‌خواهد که به فریادش برسد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عاطفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربهٔ زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل ۳۱۷

بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس
ور پایبندی همچو من فریاد می‌خوان از قفس

گیرند مردم دوستان نامهربان و مهربان
هر روز خاطر با یکی ما خود یکی داریم و بس

محمول پیش آهنگ را از من بگو ای ساربان
تو خواب می‌کن بر شتر تا بانگ می‌دارد جرس

شیرین بضاعت بر مگس چندان که تندی می‌کند
او بادبیزن همچنان در دست و می‌آید مگس

پند خردمندان چه سود اکنون که بندم سخت شد
گر جستم این بار از قفس بیدار باشم زین سپس

گر دوست می‌آید برم یا تیغ دشمن بر سرم
من با کسی افتاده‌ام کز وی نپردازم به کس

با هر که بنشینم دمی کز یاد او غافل شوم
چون صبح بی خورشیدم از دل بر نمی‌آید نفس

من مفلسم در کاروان گوهر که خواهی قصد کن
نگذاشت مطرب دربرم چندان که بستاند عسس

گر پند می‌خواهی بده ور بند می‌خواهی بنه
دیوانه سر خواهد نهاد آن گه نهد از سر هوس

فریاد سعدی در جهان افکندی ای آرام جان
چندین به فریاد آوری باری به فریادش برس
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۱۶
گوهر بعدی:غزل ۳۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.