۲۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸

از عمر بسی نماند ما را
بیش از نفسی نماند ما را

هر سود و زیان که بود دیدیم
دیگر هوسی نماند ما را

ماییم و دل رمیده از خود
پروای کسی نماند ما را

گو روی زمین بگیرد آتش
اکنون که خسی نماند ما را

بهر چه درین دیار باشیم
چون ملتسمی نماند ما را

رفتیم چنانکه بر دل کس
گرد فرسی نماند ما را

بس آه زدیم چون فغانی
فریادرسی نماند ما را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.