۱۸۱ بار خوانده شده
زهی حیات ابد از لبت حواله ی ما
دمی وصال تو عمر هزار ساله ی ما
زآب دیده برد سیل خانه ی مردم
رسول اشک چو پیش آورد رساله ی ما
چو با تو زاری احباب در نمگیرد
چه سود از آنکه جهان گیرد آه و ناله ی ما
دمی که بر سر خوان وصال مهمانیم
فلک زرشک بتلخی دهد نواله ی ما
دوای چهره ی زرد از طبیب پرسیدم
بعشوه گفت که یک جرعه از پیاله ی ما
چو گفتمش چه گلست اینکه هیچ خارش نیست
شکفته گشت که رخسار همچو لاله ی ما
دریغ و درد فغانی که از نعیم وصال
نواله ی جگر خسته شد حواله ی ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
دمی وصال تو عمر هزار ساله ی ما
زآب دیده برد سیل خانه ی مردم
رسول اشک چو پیش آورد رساله ی ما
چو با تو زاری احباب در نمگیرد
چه سود از آنکه جهان گیرد آه و ناله ی ما
دمی که بر سر خوان وصال مهمانیم
فلک زرشک بتلخی دهد نواله ی ما
دوای چهره ی زرد از طبیب پرسیدم
بعشوه گفت که یک جرعه از پیاله ی ما
چو گفتمش چه گلست اینکه هیچ خارش نیست
شکفته گشت که رخسار همچو لاله ی ما
دریغ و درد فغانی که از نعیم وصال
نواله ی جگر خسته شد حواله ی ما
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.