۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴

بد نمیآید هلاک دوستان خوب مرا
ذره یی میل محابا نیست محبوب مرا

شرم رویش خلق را منع از تماشا میکند
کس ندیدست و نبیند ماه محجوب مرا

ذره وارم دل ربود از دست مهر آفتاب
عاقبت جایی کشد سررشته مجذوب مرا

دست بر تیغش زدم از من بجان رنجید و رفت
با وجود آنکه میدانست مطلوب مرا

استخوانم طعمه ی زاغ و روغن شد در فراق
آن مسیحا گو نظر کن صبر ایوب مرا

بیشتر شد از نسیم وصل آشوب دلم
بوی پیراهن بلا گردید یعقوب مرا

چون فغانی چند حرفی درد دل خواهم نوشت
گرچه او پروا نخواهد کرد مکتوب مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.