۲۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳

آنکه بتیزی زبان نرم کند ادیب را
نیست گناه اگر کشد عاشق بی نصیب را

ناله ی مرغ بوستان گریه کی آرد اینقدر
منکه بهانه ساختم نغمه ی عندلیب را

آب حیات کی شود روزی ناکسی چومن
من بهلاک خود خوشم غصه مده رقیب را

عشق چو پنجه زد بجان تیغ رسد باستخوان
هست کشنده درد من نیست گنه طبیب را

کی دل یوسف حزین یار شود بمصریان
بلکه وفای دیگران بند بود غریب را

بعد نماز چون بود وعده بطرف بوستان
دل چه تحمل آورد زمزمه ی خطیب را

بزم وصال گرم شد خیز فغانی از میان
دانه ی دل سپند کن جلوه گه حبیب را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.