۱۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۰

ای بر دلم زوعده ی خام تو داغها
شبها در انتظار تو سوزم چراغها

بس روی آتشین که بیادت بخاک ماند
چون برگهای لاله بر اطراف باغها

عیشت مدام باد که مستان بزم تو
دارند از آب خضر لبالب ایاغها

یا رب زجیب دامن پیراهن که بود
این بوی خوش که ساخت معطر دماغها

از شوق آهوی تو فغانی بدیده رفت
چندانکه یافتند نشانش براغها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.