۲۱۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳

بسوز ای شمع خوبان عاشق دیوانه ی خود را
مشرف کن بتشریف بقا پروانه ی خود را

تو شمع بزم اغیاری و من در آتش غیرت
زبرق آه روشن میکنم کاشانه ی خود را

سر من در خمارست از می لعل لبت ای گل
بهر خاری میفشان جرعه ی پیمانه ی خود را

مزن سنگ ملامت زاهدا بر ساغر رندان
اگر خواهی سلامت سبحه ی صد دانه ی خود را

چنان از باده ی بزم وصالت بیخبر گشتم
که از مستی ندانم باز راه خانه ی خود را

زکنج عافیت تا در میان مردم افتادم
فراوان یاد کردم گوشه ی ویرانه ی خود را

نیازست و محبت شیوه ی رندان میخواره
غنیمت دان فغانی شیوه ی رندانه ی خود را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.