۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶

بر دل فزود خال تو داغی دگر مرا
افروخت از رخ تو چراغی دگر مرا

هر جام می که در نظرم میدهی بغیر
داغیست تازه بر سر داغی دگر مرا

ایندم که بی رقیب روی گیرمت عنان
زین خوبتر کجاست فراغی دگر مرا

هر روز بهر دفع غم از خانه همدمی
بیرون برد بگلشن و باغی دگر مرا

اما بجز نوید وصالت عجب که کس
از ره برد بلابه و لاغی دگر مرا

داغم از آن گلست فغانی درین چمن
کی دل کشد بلاله و راغی دگر مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.