هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از جدایی و فراق سخن می‌گوید. شاعر درد دوری از معشوق را توصیف می‌کند و از سوزش این جدایی می‌نالد. او از جلوه‌های معشوق و تأثیر آن بر جهان اطراف می‌گوید و در نهایت، این درد را با داستان‌های تاریخی و اساطیری مانند شیرین و فرهاد، یوسف و کنعانیان مقایسه می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات تاریخی و اساطیری نیاز به دانش پیش‌زمینه دارد.

شمارهٔ ۵۱

روزی که تن ز جان شود و جان ز تن جدا
هر یک جدا ز عشق تو سوزند و من جدا

من چون زیم که هر نفس آن لعل آتشین
می سوزدم بخنده جدا وز سخن جدا

گر جان ز تن جدا شود و تن ز جان چه غم
یا رب مباد درد تو از جان و تن جدا

یک جلوه کرد شمع جمالت شب وصال
افتاد پرتویش بهر انجمن جدا

دامیست جعد پرشکنت کز فریب و فن
دارد هزار سلسله در هر شکن جدا

گر خون ز داغ هجر تو گرید غریب نیست
آواره یی که بهر تو شد از وطن جدا

در بیستون ز صورت شیرین جدا شود
هر پاره یی که شد ز دل کوهکن جدا

در مصر جان ز گریه ی کنعانیان هنوز
یوسف جداست غرقه بخون پیرهن جدا

از گرد خانه ی تو فغانی جدا نشد
بلبل کجا شود ز حریم چمن جدا
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.