۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۲

دلا تا کی هوای گشت باغ و می شود ما را
کمند زلف ساقی دام ره تا کی شود ما را

نه چندان راه دل زد جلوه ی ساقی سیمین تن
که میل قول صوفی و سماع نی شود ما را

مؤذن خواند و عاشق ز تقصیر عمل سوزد
وبال عمر تا کی نعره ی یاحی شود ما را

لبت فال مرادی بهر ما هرگز نخواهد زد
تمام عمر اگر در سحر و افسون طی شود ما را

فلک هر روز بر ما عیب دیگر می کند ظاهر
بیا تا زیر پا این نقش باطل پی شود ما را

ز گلشن می رسی می خورده ای گل گر دروغست این
غنیم آن رنگ آل و عارض پرخوی شود ما را

فغانی عشق چون آتش به مغز استخوانم زد
چه تسکین دل از باغ و بهار و می شود ما را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.