هوش مصنوعی: این شعر از حسرت و عشق ناکام سخن می‌گوید. شاعر از هوای باغ و می، دام زلف ساقی، و میل به سماع صوفیانه می‌نالد. او از تقصیر عمل، ناله‌های عاشقانه، و بیهودگی سحر و افسون شکایت دارد. فلک را به عیب‌جویی متهم می‌کند و در نهایت، عشق را همچون آتشی در استخوان‌هایش توصیف می‌کند که تسکینی در باغ و بهار ندارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و عارفانه با لحنی حسرتبار و پیچیده است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی اشارات به مفاهیم صوفیانه و سماع نیاز به درک بالاتری از ادبیات کلاسیک فارسی دارد.

شمارهٔ ۵۲

دلا تا کی هوای گشت باغ و می شود ما را
کمند زلف ساقی دام ره تا کی شود ما را

نه چندان راه دل زد جلوه ی ساقی سیمین تن
که میل قول صوفی و سماع نی شود ما را

مؤذن خواند و عاشق ز تقصیر عمل سوزد
وبال عمر تا کی نعره ی یاحی شود ما را

لبت فال مرادی بهر ما هرگز نخواهد زد
تمام عمر اگر در سحر و افسون طی شود ما را

فلک هر روز بر ما عیب دیگر می کند ظاهر
بیا تا زیر پا این نقش باطل پی شود ما را

ز گلشن می رسی می خورده ای گل گر دروغست این
غنیم آن رنگ آل و عارض پرخوی شود ما را

فغانی عشق چون آتش به مغز استخوانم زد
چه تسکین دل از باغ و بهار و می شود ما را
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.