هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره تنهایی، عشق، وفاداری و رنج‌های عاشقانه است. شاعر به مقایسه خود با یوسف و یعقوب پرداخته و از نبود همراه و همدم گله می‌کند. همچنین، او از بی‌وفایی دنیا و دردهای عشق سخن می‌گوید و تأکید می‌کند که دل انسان سنگی نیست و آسیب‌پذیر است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و مفاهیم فلسفی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۶۱

آنم که ببزم کسم آهنگ نبودست
در پهلوی من جای کسی تنگ نبودست

یوسف که از او آن همه خونابه کشیدند
عاشق کش و بیباک بدین رنگ نبودست

چندانکه بهار آمده و رفته گل از باغ
در ساغر عیشم می گلرنگ نبودست

این نیز صفاییست که از همدمی ما
در آینه ی همنفسان زنگ نبودست

زنهار که یکباره چنین پرده مینداز
زانرو که دل آدمی از سنگ نبودست

من کشته ی خوی تو که چون تیغ فگندی
گویا بکست هیچقدر جنگ نبودست

من از تو مثل گشتم و یعقوب ز یوسف
در هیچ زمان مهر و وفا ننگ نبودست

هر گام ره عشق ز دنیاست بعقبی
این بادیه را منزل و فرسنگ نبودست

مخروش فغانی که نوا گفتن عشاق
دلخواه چو آواز نی و چنگ نبودست
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.