۱۳۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۲

یار را چون هوس صحبت درویشانست
گر قدم رنجه کند دولت درویشانست

جگر پاره و داغ دل خونابه چکان
لاله ی عیش و گل عشرت درویشانست

پای بر چشم فقیران نه و اندیشه مکن
کاین عنایت سبب حرمت درویشانست

می رسد نعمت وصل تو باقبال خیال
هم خیالت که ولینعمت درویشانست

رخ متاب از من درویش که سلطانی حسن
از صفای نظر و همت درویشانست

غیر ازین قوم که آیینه ی احوال همند
کیست کورا خبر از حالت درویشانست

گرچه صد نامه سیه کرد فغانی ز گناه
نظرش بر کرم و رحمت درویشانست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.