۱۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۷

باز آن رخ شکفته عرقناک بهر چیست
وان زلف تاب داده بپیچاک بهر چیست

مگذار زنده هر که نخواهی، ترا چه غم
چشم سیاه و غمزه ی بیباک بهر چیست

مردم ز رشک غیر زبانم چه می دهی
زهرم چو کارگر شده تریاک بهر چیست

رخ بر فروز تا همه جانها شود سپند
چون گل شکفت منت خاشاک بهر چیست

داری هنوز دوش و کنار فرشته جای
همدوشیت بمردم ناپاک بهر چیست

گشتم خراب و هیچ ندانم که سال و ماه
خاصیت عناصر و افلاک بهر چیست

خود را بکش که نیست فغانی مراد دل
بنگر که چند همچو تو در خاک بهر چیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.