۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۱

تویی مراد دو عالم خرد همین دانست
کسی که دید خدا در میان چنین دانست

خطا نگر که بیکدم هزار شیشه ی دل
شکست زاهد و خود را درست درین دانست

هر آنکه دست به دست گره گشایی داد
کلید گنج سعادت در آستین دانست

به پایه ی شرف آن رند حق شناس رسید
که ریگ بادیه را لعل آتشین دانست

چنان کرشمه ی ساقی ربود عاشق را
که درکشید می تلخ و انگبین دانست

ز برق حادثه آتش بخرمنش نرسید
غنی که قدر گدایان خوشه چین دانست

سزد که مهر سلیمان باهرمن بخشد
هر آنکه نیک و بد کار از نگین دانست

چه خاک در نظر همتش چه آب حیات
کسی که شیوه ی رندان ره نشین داشت

قبول داشت فغانی که مقبلش خواندی
تو طعنه کردی و آن ساده آفرین دانست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.